در حال تازه سازی
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
صفحه اصلی داستان مفهومیحکایت جالب قضاوت بهلول
تعداد بازدید : 429
نویسنده پیام
kimiya
آفلاین



ارسال‌ها: 5
عضویت: 26 /6 /1396
حکایت جالب قضاوت بهلول





هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نماییداطرافیان او همه با هم گفتند عادل تر از بهلول سراغ نداریم او را
انتخاب نمایید
خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورندبعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شدن در بغداد را دادبهلول گفت : من شایسته این مقام نیستم و صلاحیت انجام چنین کاری را
ندارم
هارون الرشید گفت : تمام بزرگان بغداد تو را انتخاب کرده اند چگونه
است که تو قبول نمی کنی
!



بهلول جواب داد : من از اوضاع و احوال خودم بیشتر اطلاع دارم و این
سخن یا راست است یا دروغ
اگر راست است که من به دلیلی که گفتم شایسته این مقام نیستم و اگر هم
دروغ باشد که شخص دروغگو صلاحیت قضاوت کردن ندارد
!



هارون الرشید اصرار فراوان کرد و بهلول در خواست کرد یک روز به او
مهلت دهند تا فکر کند
فردا صبح اول طلوع بهلول بر چوبی نشست و در خیابان ها فریاد می زد
اسبم رم کرده بروید کنار تا زیر سمش گرفتار نشده اید
مردم گفتند : بهلول دیوانه شده است !



خبر دیوانگی بهلول به خلیفه عباسی رسید !



هارون الرشید لبخند تلخی زد و گفت : او دیوانه نشده است او بخاطر حفظ
دینش از دست ما فرار کرده تا در حقوق مردم دخالتی نداشته باشد
!



حتی زمانی که از غذای خلیفه برای او می آورند می گفت : این غذا را به
سگ ها بدهید بخورند حتی اگر آنها هم بفهمند مال خلیفه است نخواهند خورد
!


یکشنبه 26 شهریور 1396 - 16:49
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش




برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.