در حال تازه سازی
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
صفحه اصلی داستانداستان آمادگی برای رفتن
تعداد بازدید : 445
نویسنده پیام
kimiya
آفلاین



ارسال‌ها: 5
عضویت: 26 /6 /1396
داستان آمادگی برای رفتن





صاحب دلی برای اقامۀ نماز
به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس
از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت.




نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مردِ صاحب
دل برخاست و بر پلۀ نخست منبر نشست.




بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آنگاه خطاب به جماعت گفت:”مردم! هرکس از شما که می داند امروز تا شب خواهد
زیست و نخواهد مُرد، برخیزد.”




کسی برنخاست.




گفت:”حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است،
برخیزد.”




باز کسی برنخاست!




سری به نشانۀ تاسف تکان داد و گفت:”شگفتا از شما که به
ماندن اطمینان ندارید، اما برای رفتن نیز آماده نیستید!”


یکشنبه 26 شهریور 1396 - 16:50
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش




برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.