در حال تازه سازی
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
صفحه اصلی داستان مفهومیماجرای جالب و پند آموز کیسه شن
تعداد بازدید : 189
نویسنده پیام
ziiba
آفلاین



ارسال‌ها: 5
عضویت: 22 /11 /1395
ماجرای جالب و پند آموز کیسه شن

مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد.

او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.

مامور مرزی میپرسد : « در کیسه ها چه داری؟». او میگوید «شن»

مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ،

یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز

دیگری نمییابد.

بنابراین به او اجازه عبور میدهد.

هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن

و بقیه ماجرا...

این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس

از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود.

یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال

پرسی ، به او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی ،

راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟

قاچاقچی میگوید : دوچرخه!

بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی

از موضوعات اصلی غافل میکند

جمعه 22 بهمن 1395 - 13:06
ارسال پیام نقل قول تشکر

برای ارسال پاسخ ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.