در حال تازه سازی
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
صفحه اصلی داستان مفهومیحکایت جالب قضاوت بهلول
تعداد بازدید : 451
نویسنده پیام
kimiya
آفلاین



ارسال‌ها: 5
عضویت: 26 /6 /1396
حکایت جالب قضاوت بهلول

هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نماییداطرافیان او همه با هم گفتند عادل تر از بهلول سراغ نداریم او را

انتخاب نماییدخلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورندبعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شدن در بغداد را دادبهلول گفت : من شایسته این مقام نیستم و صلاحیت انجام چنین کاری را

ندارمهارون الرشید گفت : تمام بزرگان بغداد تو را انتخاب کرده اند چگونه

است که تو قبول نمی کنی !

بهلول جواب داد : من از اوضاع و احوال خودم بیشتر اطلاع دارم و این

سخن یا راست است یا دروغاگر راست است که من به دلیلی که گفتم شایسته این مقام نیستم و اگر هم

دروغ باشد که شخص دروغگو صلاحیت قضاوت کردن ندارد !

هارون الرشید اصرار فراوان کرد و بهلول در خواست کرد یک روز به او

مهلت دهند تا فکر کندفردا صبح اول طلوع بهلول بر چوبی نشست و در خیابان ها فریاد می زد

اسبم رم کرده بروید کنار تا زیر سمش گرفتار نشده ایدمردم گفتند : بهلول دیوانه شده است !

خبر دیوانگی بهلول به خلیفه عباسی رسید !

هارون الرشید لبخند تلخی زد و گفت : او دیوانه نشده است او بخاطر حفظ

دینش از دست ما فرار کرده تا در حقوق مردم دخالتی نداشته باشد !

حتی زمانی که از غذای خلیفه برای او می آورند می گفت : این غذا را به

سگ ها بدهید بخورند حتی اگر آنها هم بفهمند مال خلیفه است نخواهند خورد !

یکشنبه 26 شهریور 1396 - 16:49
ارسال پیام نقل قول تشکر

برای ارسال پاسخ ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.