در حال تازه سازی
نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم
صفحه اصلی داستانداستان آمادگی برای رفتن
تعداد بازدید : 467
نویسنده پیام
kimiya
آفلاین



ارسال‌ها: 5
عضویت: 26 /6 /1396
داستان آمادگی برای رفتن

صاحب دلی برای اقامۀ نماز

به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس

از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت.

نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مردِ صاحب

دل برخاست و بر پلۀ نخست منبر نشست.

بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آنگاه خطاب به جماعت گفت:”مردم! هرکس از شما که می داند امروز تا شب خواهد

زیست و نخواهد مُرد، برخیزد.”

کسی برنخاست.

گفت:”حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است،

برخیزد.”

باز کسی برنخاست!

سری به نشانۀ تاسف تکان داد و گفت:”شگفتا از شما که به

ماندن اطمینان ندارید، اما برای رفتن نیز آماده نیستید!”

یکشنبه 26 شهریور 1396 - 16:50
ارسال پیام نقل قول تشکر

برای ارسال پاسخ ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.