رفتیم مراسم عزاداری مامان بابام هول شدن طبق معمول سوتی دادن.سه تایی وایسادیم جلوخانواده عزادار بابا گفت دفعه آخرتون باشه مامان باآرنج زد به باباگفت ببخشید شب آخرتون باشه و منم هر هر خندیدم و دوتاشون چپ چپ نگاه کردن. هیچی دیگه کم مونده بود پرتمون کنن بیرون........!!!!خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ ولی خندیدیما
*
*
*
یه گودزیلای 4 ساله داریم حرف زدن عادیش به زور هزار مدل ادا اصوله اونوقت بابای من صداش کرده میگه میلاد عمو 3 بار بگو (چیپس چسب سس) دیگه خودتون تصور کنید چی شد تو اون جمع تازه مهمون خارجکی هم داشتیم بلههههههه!!!!!!!!!!!
*
*
*
به گودزیلامون میگم: ازاین بعد باید حجابت رعایت کنی اگه یه تارموتم بیرون باشه ازهمون یکی تو آتیش جهنم آویزونت میکنن!
میگه: یه تار مو که دردش خیلیه پس بذار همش بیرون باشه!