اعتراف میکنم وقتی بچه بودم میخواستم بگم ماشین پنچره میگفتم چمپره! تازه به ریش پروفسوری میگفتم ریش فسفری!! اصلا ی وضعی...! امیدی به من هست آیا؟؟؟؟
*
*
*
اعتراف میکنم چوچولو که بودم فکر میکردم جوجه رنگی از توی تخم مرغ رنگی در میاد. برا همین روز عید تخم مرغا رو یواشکی برداشتم و رفتم توی اتاقم. از اونجایی که دلم میخواست جوجه داشته باشم یه پتو انداختم روی تخم مرغا و مثل خانم مرغه نشستم روش. بقیه اش رو خودتون میدونید دیگه. کلاَ روز عیدی گند زدم رفت. خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
*
*
*
اعترف میکنم طفل معصوم که بودم وقتی فوتبال نشون میداد گوشه تلویزیون که مبنوشت زنده ، فکر میکردم منظورش اینه که تو این بازی کسی نمیمیره یا زخمی نمیشه همه حالشون خوبه :| خو بچه بودم دیگه ، خنگولم خوتی :|