loading...
سالاد مطالب|ترفند ,آموزش,نرم افزار,کامپیوتر ,شبکه
آخرین ارسال های انجمن
Admin بازدید : 1706 سه شنبه 13 خرداد 1393 نظرات (0)

با سلام

در این پست از سالاد مطالب تعدادی جوک مورد داشتیم جمع اوری کردم و به صورت گلچین شده در اختیار شما کاربران عزیز قرار دادم امیدوارم که مورد رضایت واقع بشه

همچنین اگه مایل بودید کپی کنید و منبع رو هم ذکر کنید

مورد داشتیم پسره زیر کولر خوابیده بوده باباش اومده دیده کولر روشنه اما کولر رو خاموش نکرده !!!!!!)))))))))

*

*

*

مورد داشتیم
یه نفر رفته گوشی فروشی یه گوشی 5اینچی خریده !..
میدونی واسه چی واسه این که pouش جاش بیشتر باشه و چاق تر بشه
مدیونید که فکر کنید منمممممم

#

#

#

مورد داشتیم دختره داشته GTA بازی میکرده پلیس افتاده دنبالش زده بغل پلیس جریمش کنه :|

 

بقیه در ادامه مطلب

Admin بازدید : 1472 پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﮐﻼﺱ ﺩﺍﺷﺘیﻢ ﺑﻌﺪ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﺰﻭﺗﻮ ﺑﺪﻩ ﮐﭙﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﮐﭙﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ، ﻣﯿﺮﻡ ﺷﻤﺎﻡ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺟﺰﻭﻩ ﺭﻭ ﮐﭙﯽ ﮐﻨﻢ
ﺍﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﻥ ؟؟ !؟ !
ﮐﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ ﮐﻮﭘﻪ ﺍﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﻭﺍﺳﻪ ۲ ﻧﻔﺮ ﺟﺎﺩﺍﺭﻩ !!!! ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﻧﯿﺶ ﺧﻨﺪ ﺯﺩ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﺩﻭﺳﺘﺎﺷﻮ ﭘﭻ ﭘﭻ ﮐﺮﺩ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﻫﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺘﻮﻥ ﭼﯿﻪ ﻭ ….  ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯿﻮﻣﺪﻥ ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺩﻡ ﺩﺭ ﻭ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﻭﺍﻧﺘﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﺮ ﺩﯾﺪﻧﯽ ﺑﻮﺩ،  ﯾﻬﻮ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﻣﻨﻢ ﯾﻬﻮ ﺯﺩﻡ ﺯﯾﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻫﻢ ۳-۲ ﺗﺎ ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩ ﺟﺰﻭﺷﻢ ﻧﺪﺍﺩ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ .
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﻣﻮﻧﺪﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﺟﺰﻭﻩ

Admin بازدید : 1962 پنجشنبه 04 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

طنز ازدواج
 
پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد: «خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!»، در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم: «بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!»،
بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید: «نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ...» بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاقه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاقه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد.
مامانی گفت: «در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!»، و من جواب دادم: «در مورد ازدواج»، مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می یومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می یومد گفت: «حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!»، مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد.
بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشا این هفته مون اینه که «ازدواج را توصیف کنید.»، بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: «خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!»، و مامانی هم گفت: «منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!»، بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: «نه! حق با شماست!»، مامانی گفت: «توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!»
بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبکه عوض می کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: «نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!»، مامانی هم گفت: «آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!»
پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: «ازواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...»، بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاقه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاقه به سر من اصابت کرد.
به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهر می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشا در چشمانم خواهرم اشک جمع می شود، و وقتی دلیل اشک های خواهر رو می پرسم می گوید: «کمی خس و خاشاک رفت توی چشمم!»، البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: «تو در مورد ازدواج چی می دونی؟» و خواهرم باز اشک می ریزد.
ما از این انشا نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاقه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من، با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند!
Admin بازدید : 494 سه شنبه 01 بهمن 1392 نظرات (0)

با سلام در این پست هم تعدادی جوک مورد داشتیم برای شما آماده کردم  امیدوارم خوشتون بیاد:

مورد داشتيم سه نفر باهم رفتن حموم دو نفرشون برگشتن(اومدن بيرون) وقتي پرسيدن نفر سوم چي شده ؟؟؟؟
جواب دادن چرك خالي بود پاك شد :| =))

*

*

*

مورد داشتیم دختره دنبال سی دی نیدفور اسپید جدید میگشته!!!!!!!!
این دیگه دختر نیست لامصب زن زندگیه...0o! :)))))))

*

*

*

مورد داشتیم واسه اولین بار میخواسته خرید اینترنتی کنه
ﺍﻻﻥ ﺩﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﮐﺎﺭﺕ ﻋﺎﺑﺮ ﺑﺎﻧﮑﺶ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺗﻮﯼ ﺳﯽ ﺩﯼ ﺭﺍﻡ :-)

*

*

*

موردم داشتیم که طرف خیلی به خودش رسید،
.
.
.
ولی هرکار کرد به ما نرسید!

Admin بازدید : 423 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!

منبع:4جوک

Admin بازدید : 430 پنجشنبه 19 دی 1392 نظرات (0)

مورد داشتیم دختره ﺍﺳﻢ ﺁﻫﻨﮓ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﻌﯿﻦ ﺭﻭ ﺑﻠﺪ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺗﻮ ﮔﻮﮔﻞ ﺳﺮﭺ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﺁﻫﻨﮓ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﻌﯿﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺳﯿﺒﯿﻞ

*

*

*

مورد داشتیم دختره اومده کلاچو بگیره غرورش اجازه نداده گفته بذار اون بیاد منو بگیره
اصن ی وضعی....

*

*

*

مــــورد داشـتـیـم .. پــــسـر از پســـر جـزوه گـرفـتـه ...

اسـتـغـفـرالـه ..نـکـن بـرادر مـن .. نـکـن.. ایـن کـارای غـیـر اخـلاقـی چـیـه عـاخـه ؟؟؟

 

Admin بازدید : 400 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (0)

خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه های یه بچه ای رو

پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت.

بعد از کلی فشار... و خم و راست شدن، بچه رو بغل میکنه و میذاره روی میز،

بعد روی زمین بلاخره با هزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که ...

هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه میگه: این چکمه ها لنگه به لنگه است.

خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیفته هرچه

تونست کشید تا بالاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد.

گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که

لنگه به لنگه نباشه؛ ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بالاخره

موفق شد که بوت ها رو پای این کوچولو بکنه که بچه میگه: این بوتها مال من نیست!!
خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده،

با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت بگم.
دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد.

وقتی تمام شد پرسید: خب حالا بوت های تو کدومه؟
بچه گفت: همین ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم....
مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و

دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد.

یک آه طولانی کشید و بعد گفت: خب حالا دستکشهات کجان؟ توی جیبت که نیستن.
بچه گفت: توی بوتهام بودن دیگه!!!!

Admin بازدید : 440 جمعه 06 دی 1392 نظرات (0)

پسرهای امروزی

داداشم از بس رفته خواستگاری خسته شده. اومده به مامانم می گه یه دختری رو خودم زیر نظر دارم. به شرطی که زیاد سوال درباره اش نپرسین. فقط 5 تا سوال می تونید بپرسید. مامانم می پرسه:‌ پسرم این دختره کیه؟ اسمش چیه؟ باباش چه کاره است؟ کجا با هم آشنا شدین؟

داداشم می گه: شد 4 تا سوال. فقط یه دونه دیگه می تونین بپرسین.


 

طویله

داداشم رفته خواستگاری. دختره پرسیده شما از بین یه دختر شهرستانی و یه تهرانی کدوم رو بیشتر ترجیح می دین؟ داداشم گفته: بستگی داره. به نظر من آدم توی هر طویله ای که بزرگ شده، باید بره از همون جا زن بگیره.

دختر بغض کرده. به داداشم گفته:‌ واسه تون متاسفم. بعد از اتاق گذاشته اومده بیرون.

 

 

Admin بازدید : 458 جمعه 06 دی 1392 نظرات (0)

روزی روزگاری در روستایی در هند مردی به روستایی ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۲۰دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۲۰دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون ها روستایی ها دست از تلاش کشیدند و به همین خاطر مرد اینبار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهایشان رفتند.
این بار پیشنهاد به ۴۵ دلار رسید و … در نتیجه تعداد میمون ها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. اینبار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون ۶۰دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد. در غیاب تاجر ، شاگرد به روستایی ها گفت : “این همه میمون در قفس را ببینید ! من آنها را به قیمت ۵۰دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت تاجر آنها را به ۶۰دلار به او بفروشید.” روستایی‌ها که وسوسه شده بودند ، پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند … البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون !

 

 


Admin بازدید : 482 جمعه 06 دی 1392 نظرات (0)

یه کیلیپس دارم قلقلیه
سرخ و سفید، یه متریه
میذارم سرم هوا میرم
نمیدونی تا کجا میرم
من این کیلیپسو نداشتم
قد کوتاهی داشتم
افسردگی هم داشتم!
بی اِفم بهم عیدی داد
یه کلیپس یک متری داد

Admin بازدید : 563 پنجشنبه 05 دی 1392 نظرات (1)

 

مورد داشتیم
توجمع دستانه گودزیلای گروهمون صحبتایی فلسفی ونصایحش گل کرده بود روبه یکی ازدوستان گفت اره داداش جلوضرروازهرجابگیری زیانه

*

*

*

مورد داشتیم کلیپسه رفته تو یه آرایشگاه مردونه واسه یاد گرفتن ابرو برداشتن و نخ انداختن

*

*

*

مورد داشتیم خشتک شلوار پسره تو حیاط دانشگاه گیر کرده بود زیر پاش خورده بود زمین...!!!
بابا بکش بالا اونو....
خخخخخ

 

 


 

Admin بازدید : 445 شنبه 30 آذر 1392 نظرات (1)

 

یکی از فانتزیام اینه که با ساپورت این دخترا که تو روزای یرفی هم ساپورت می پوشن رو دار بزنم.لا مصبا من دوتا شلوار میچوشم میام بیرون اون وقت شما با ساپورت میاین بیرون؟

*

*

*

میگن فرشته ها واسه امید دادن به ادما میگن:هنوز فرصت هست.
شیطونم واسه گول زدن به ادما میگن:هنوز فرصت هست!
فانتزی من اینه که تو این ایام سوگواری امتحانا ، یه موجود جدید کشف شه که بزنه تو سر ادم ، بگه پاشو برو درس بخون!

*

*

*

فـانـتـزی لـذت بـخـشـیـه وقـتـی بــرف مـیـاد بـا مـخـاطـب ﺧـﺎﺻـﺖ پـﯿـﺎﺩﻩ ﺑــﺮﯼ ﺑـﯿــﺮﻭﻥ ...
قـدم بـزنـی ،ﺑـﭽـﺮﺧــﯽ . ﻭﻗـﺘـﯽ ﻗـﺸـﻨـﮓ ﯾـﺦ ﮐـﺮﺩ ...ﻟـﭙــﺎﺵ ﮔـﻞ ﺍﻧـﺪﺍﺧـﺖ ﺍﺯ ﺳـﺮﻣـﺎ ...
.
.
.
ﺑــﺎ ﮐـﺶ ﺑـﺰﻧـﯽ ﺑــﻪ ﻟـﭙـﺎﺵ ﺗـﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑـﻤـﯿـﺮﻩ ﮐـصـﺎﻓـط دوسـت داشـتـنـی رو!!! ^_^

 

Admin بازدید : 487 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

طنز دختربچه

 

من مشغول تماشای سریال ، دخترم بدو بدو اومد و پرسید .
دخترم : مامان تو زنی یا مردی ؟
من : زنم دیگه پس چی ام ؟
دخترم : بابا ، چی اونم زنه ؟
من : نه مامانی بابا مرد .
دخترم : راست میگی مامان ؟
من : اره چطور مگه ؟
دخترم : هیچی مامان ! دیگه کی زنه ؟
من : خاله بتی ، خاله مریم ، خاله آرزو ، مامان بزرگ
دخترم : دایی سعید هم زنه ؟
من : نه اون مرده !
دخترم : از کجا فهمیدی زنی ؟
من : فهمیدم دیگه مامان، از قیافه ام .
دخترم : یعنی از چی ؟ از قیافه ات
من : از اینکه خوشگلم ،
دخترم : یعنی هر کی خوشگل بود زنه‌ ؟
من : اره دخترم
دخترم : بابا از کجا فهمید مرده
من : اونم از قیافش فهمید . یعنی بابایی چون ریش داره و ریشهاشو میزنه و زیاد خوشگل نیست مرده !
دخترم : یعنی زنا خوشگل مردا زشتن ؟
من : اره تقریبا .
دخترم : ولی بابایی که از تو خوشگلتره
من : اولا تو نه شما بعدشم باباییت کجاش از من خوشگلتره ؟
دخترم : چشاش
من : یعنی من زشتم مامان ؟
دخترم : آره
من : مرسی
دخترم : ولی دایی سعید هم از خاله بتی خوشگلتره !!
من : خوب مامان بعضی وقتها استثنا هم هست
دخترم : چی اون حرفه که الان گفتی چی بود
من : استثنا یعنی بعضی وقتها اینجوری میشه
دخترم : مامان من مردم
من : نه تو زنی
دخترم : یعنی منم زشتم
من : نه مامان کی گفت تو زشتی تو ماهی ، ولی تو الان کودکی
دخترم : یعنی من زن نیستم ؟
من : چرا جنسیتت زنه ولی الان کودکی
دخترم : یعنی چی ؟
من : ببین مامان همه ی ادما شناسنامه دارن که توی شناسنامه شون جنسیتشون مشخص میشه جنسیت تو هم توی شناسنامه ات زنه .
دخترم : یعنی منم مامانم ؟
من : اره دیگه تو هم مامان عروسکهاتی
دخترم : نه ، مامان واقعی ام ؟
من : خوب تو هم یه مامان واقعی کوچولو برای عروسکهات هستی دیگه
دخترم : مامان مسخره نباش دیگه من چی ام ؟
من : تو کودکی
دخترم : کی زن میشم ؟
من : بزرگ شدی
دخترم : مامان من نفهمیدم کیا زنن ؟
من : ببین یه جور دیگه میگم . کی بتو شیر داده تا خوردی بزرگ شدی
دخترم : بابا
من : بابات کی بتو شیر داد ؟ !!!!!!!!!!
دخترم : بابا هر شب تو لیوان سبزه بهم شیر میده دیگه
من : نه الان رو نمی گم ، کوچولو بودی ؟
دخترم : نمی دونم
من : نمی دونم چیه ؟ من دادم دیگه
دخترم : کی؟
من : ای بابا ولش کن ، بین مامان ، زنها سینه دارن که باهاش به بچه ها شیر میدن ، ولی مردا ندارن
دخترم : خب بابا هم سینه داره
من : اره داره ولی باهاش شیر نمی ده !! فهمیدی
دخترم : خوب منم سینه دارم ولی شیر نمی دم پس مردم .
من : ای بابا ببین مامان جون خودت که بزرگ بشی کم کم می فهمی .
دخترم : الان می خوام بفهمم .
من : خوب هر کی روسری سرش کنه زنه هر کی نکنه مرده
دخترم : یعنی تو الان مردی میریم پارک زن میشی
من : نه ببین ، من چیه تو میشم ؟
دخترم : مامانم
من : خوب مامانا همشون زنن و باباها همشون مردن
دخترم : اهان فهمیدم .
من : خدا خیرت بده که فهمیدی ، برو با عروسکهات بازی کن
نیم ساعت بعد
دخترم : مامان یه سوال بپرسم
من : بپرس ولی در مورد زن و مرد نباشه ها
دخترم : در مورد ماهی قرمزه است .
من : خوب بپرس
دخترم : مامان ماهی قرمزه زنه یا مرده ؟
من: …….

 

منبع :4جوک

Admin بازدید : 719 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (0)

 

مورد داشتیم طرف یه کتاب ۲۰۰ صفحه ای نوشته... اسمشو گذاشته "صدای پای اسب"از اولش نوشته پتیکو پتیکو پتیکو....

*

*

*

ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﻧﯿﺴﺎﻧﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
.
.
.
.
.
.
.
ﺧــــــــﺮﯾﺪ ﺁﻫــــﻦ ﺁﻻﺕ ﻭ ﺿﺎﯾﻌﺎﺕ ﺑــــﻬﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﺗﻮ ﮐـــﻮﭼﻪ ﻫﺎ
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗــــــــــــــﻮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ |:

*

*

*

مورد داشتیم
پسره تو امتحان سوال اومده که آیا میدانید رود هیرمند به کدام دریا میریزد؟؟
پسره هم نوشته بله میدونم!!!!^!^
هیچی دیگه معلمه هم خوشش اومده نمره کاملو بهش داده O_o!!

 

Admin بازدید : 688 جمعه 22 آذر 1392 نظرات (0)

 

 

مورد داشتیم به گرسنه سومالیایی ساقه طلایی دادن از تشنگی مرده

 

*

*

*

مورد داشتیم معلمه گفته شما به درد جرز لای در میخورید، هفته بعد اومده گفته به درد اونم نمیخورید...

*

*

*

 

مورد داشتیم پسره با آرایش رفته بیرون! خواهرش غیرتی شده، زدتش!

 

 

درباره ما
با سلام خدمت کاربران و مهمانان سالاد مطالب سایت ما به عنوان سایتی مرجع همواره میکوشد تا بهترین و پرکاربرد ترین مطالب را به طور اختصاصی یا از طریق دگر سایت های مرجع جمع آوری نموده و در اختیار شما کاربران گرامی قرار دهد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 787
  • کل نظرات : 310
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 854
  • آی پی امروز : 149
  • آی پی دیروز : 244
  • بازدید امروز : 181
  • باردید دیروز : 356
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 181
  • بازدید ماه : 6,346
  • بازدید سال : 29,033
  • بازدید کلی : 4,630,026